دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 6964
تعداد نوشته ها : 6
تعداد نظرات : 5
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

میخهای روی دیوار

پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت . پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی میشود باید یک میخ به دیوار بکوبد. روز اول، پسر بچه 37 میخ به دیوار کوبید . طی چند هفته بعد همانطور که یاد میگرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر میشد . او فهمید که مهار کردن عصبانیتش آسانتر از کوبیدن میخ به دیوار است.... او این نکته را به پدرش گفت و پدر هم پیشنهاد کرد از این به بعد هرروز که میتواند عصبانیتش را مهار کند یکی از میخها را از دیوار بیرون آورد روزها گذشت و پسر بچه سرانجام توانست به پدرش بگوید که تمام میخها را از دیوار بیرون آورده است پدر دست پسربچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت : " پسرم! تو کار خوبی انجام دادی. اما به سوراخهای دیوار نگاه کن. دیوار دیگر هرگز مثل گذشته اش نمی شود. وقثی تو در هنگام عصبانیت حرفهای بدی میزنی آن حرفها هم چنین آثاری به جای میگذارند . تو میتوانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری. اما هزاران بار عذر خواهی هم فایده ندارد. آن زخم سر جایش است. زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناک است ."

مرکز پرورش خلاقیت های ذهنی استان تهران مرکز پرورش خلاقیت های ذهنی استان تهران مرکز پرورش خلاقیت های ذهنی استان تهران مرکز پرورش خلاقیت های ذهنی استان تهران مرکز پرورش خلاقیت های ذهنی استان تهران


دسته ها :
سه شنبه پنجم 9 1387
X